|
| ||
|
بلاکشان فراغت همیشه افسونند ز شور عشق چو مجنون به دشت و هامونند
بسانِ لیلی زیبا تو میبری دل و دین که عاشقان، ز غمِ عشق، محو و مجنونند
شکوفه بر سر شاخِ درخت زد لبخند که از تبسمِ من بلبلان جگر خونند
چنین بود اثر عشق در دلِ عشاق غمین و بیدل و بیاختیار و محزونند
نه من ز جلوۀ روی تو مات و مبهوتم زِ شورِ عشقِ رُخت، مرد و زن دگرگونند
اگرچه در عوضِ بوسه جان نثار کنیم ولیک ماهرُخان زین طریقه مغبونند
چه فتنهها که بپا کرده قامت سروت از این روش همه بیچارگان مفتونند
امیدِ صبر ز دلدادگان نباید داشت که در مقابلِ حسنِ رخِ تو افسونند
نباشد ایمنی از تُرکِ چشمِ خونریزد ببزم اهل وفا بین، که بیدلان چونند
قدحکشان خراباتِ عشق و صدق و صفا بسانِ صابرِ روشن روان، همایونند
برچسبها: صابرکرمانی, اثر دل [ چهارشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۱۹ ] [ 19:54 ] [ من از خیال تو یک دم جدا نخواهم شد ]
زِ غم و فراق رویت، دلِ داغدار دارم دلِ همچون لاله خونین، بدنی نزار دارم
شدهایی تو سروِنازم، بت ماه و دلنوازم چهکنم، چه چاره سازم؟ که تنی فُکار دارم
زِ غمِ تو زار و حیران، شدهام منِ پریشان به دل آتشی فروزان زِ فراق یار دارم
بنگر به روی زردم، که اسیر رنج و دردم زِ غم تو دردمندم، دلِ داغدار دارم
مَه گلعذار و زیبا، دل و دین ربوده از ما من ناتوان و شیدا، دلِ بیقرار دارم
رخ یار دلرُبا شد، گلِ گلشنِ صفا شد چه کنم که بیوفا شد، رخِ زرد و زار دارم
نه مراست راه و چاره، به رُخت کنم نظاره که بجان و دل شراره، منِ غمگسار دارم
چو مراست پای در گِل، به رهِ وصال و مقابل که شرارِ عشق در دل، زِ فراقِ یار دارم
برچسبها: صابرکرمانی, اثر دل [ چهارشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۱۹ ] [ 19:52 ] [ من از خیال تو یک دم جدا نخواهم شد ]
صبا نوید و بشارت دهد بهار آمد بنوش بادۀ وحدت، خوشی و شادی کن زِ بویِ سنبلِ زلفش هوا معطر شد برای دیدنِ سروِ قدِ خرامانش زِ وصلِ رویِ دلآرایِ ماهِ زیبایش نظر به نرگس شهلا نمودم و دیدم بنفشه شاد و شقایق زِ وجد میرقصید بهار آمد و دیوانه کرد قمری را برای تهنیتِ شادباشِ مقدمِ گل زِ دیدنِ لبِ لعلِ نگار مه رُخسار برای هدیه نمودن به مَقدمِ جانان به نزد غمزدگانِ جفاکش بیدل تو شاه کشور حسنی، که مهر رخشنده سروشِ عالم غیب این سخن به صابر گفت: برچسبها: صابرکرمانی, اثر دل [ چهارشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۱۹ ] [ 19:48 ] [ من از خیال تو یک دم جدا نخواهم شد ]
رسیده فصل بهار و شکوفه خندان است به شاخسار ادب، مرغِ دل غزلخوان است
صبا به پیرِ طریقت رسان سلامم را بگو زِ فرقت رویت دلم پریشان است
تو مِهر انورِ رخشانِ برجِ عرفانی دلم زِ پرتو نور رُخت درخشان است
مُجسم است جمالت مقابلِ نظرم که نوربخشِ وجودم فروغ ایمان است
ولیعصر بوَد شهریارِ کشورِ جان که منبعِ کرم و فضل و جود و احسان است
بِکِش به بند، به تاراج دِه، به زندان بَر کسی که دید رُخت را مطیعِ فرمان است
نفوذ قدرت عشقت نموده در ذرات فروغِ مِهر تو در کائنات پنهان است
مریضِ عشقِ تو، ای شاهدِ مسیحا دَم کجا به فکرِ علاج و طبیب و درمان است
همیشه گِرد حریمت دلم طواف کند اگرچه مسکن و مأوایِ من به تهران است
غمین و بیدل و اندوهگین و حیرانم که در محیط غمت، برق و باد و طوفان است
نهادهاند به خاکِ رهت سرِ تسلیم که خاکِ پایِ تو افسر بفرقِ رندان است
تویی مروجِ احکامِ احمدِ مُرسل به درگهت به ادب جبرئیل دربان است
هزار شکر که شد وعدۀ وصال، قریب که قربِ وصلِ تو، باغ بهشت و رضوان است
دلی که رفت بهدنبالِ یارِ مَه رُخسار اسیرِ بندِ بلا، در چَهِ زنخدان است
شدست نامِ خوشت، نقشِ لوحِ خاطرِ من چو اسمِ اعظم و انگشترِ سلیمان است
تویی چو یوسفِ زیبا، اسیر دامِ غمت غمین به کلبه احزان، چو پیرِ کنعان است
گرفته پیرِ خرابات، رطل باده به دست شرابِ عشق و محبت، به جامِ مستان است
گذشته از سر و جان، صابرِ وفا پیشه کلیدِ گنج سعادت به دستِ جانان است
برچسبها: صابرکرمانی, اثر دل [ چهارشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۱۹ ] [ 19:43 ] [ من از خیال تو یک دم جدا نخواهم شد ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||