|
| ||
|
شبِ قَدرست و شدم ساکنِ میخانه عشق میزنم بوسه به جامِ می و پیمانه عشق شبِ قدر است و مَلَک آمده از عرشِ وجود مژده وصل بیاورده ز جانانه عشق رهروِ وادی پُر وحشتِ رنجیم و بلا مقصد ماست حرمخانه و کاشانه عشق زاهدا طعنه بیجا مزن و خرده مگیر مستِ مستیم و خراباتی میخانه عشق عهدِ مجنون بگذشته است و کنون نوبتِ ماست دل بر آن لیلی لیلا شده دیوانه عشق هر چه باشد به جهان کهنه و فرسوده شود کهنه هرگز نشود قصه و افسانه عشق حرم و کعبه و دیرست زیارتگهِ عام قبله اهلِ محبت حَرَم و خانه عشق عاشقِ سوختهجان از سرِ اخلاص و نیاز سر نهادست در محفلِ شاهانه عشق صابر از سوزِ درون نغمه جانسوز سرود بوده از روزِ ازل واله و پروانه عشق [ پنجشنبه ۱۴۰۲/۰۱/۲۴ ] [ 19:48 ] [ آذر ]
پردهدار کعبه صدق و صفائی یاعلی مظهر ذات خدا مشکلگشائی یاعلی قرص مه از پرتو روی تو کسب نور کرد نور مطلق جلوه حق مرتضائی یاعلی افضلالاعمال مهر و عشق سلطان ولاست حج و عمره قبله و کوه منائی یاعلی گشتهای ممسوس ذات حق ز خود فانی شدی بدر ایمان و ولا نور خدائی یاعلی تا در میخانه فیض و عنایت باز شد ساقی سرچشمه آب بقائی یاعلی نوربخش آسمان معرفت رخسار توست جلوه جان و جهان نور و ضیائی یاعلی قرب حق را باید از راه ولایت طی نمود رهنمای انس و جان ایزدنمائی یاعلی همسر زهرای اطهر هستی و دست خدا جانشین و نور جان مصطفائی یاعلی صابر کرمانی از عشق رخت دیوانه شد جان دهد در راه وصلت دلربائی یاعلی [ چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۱/۲۳ ] [ 6:20 ] [ آذر ]
شد روزِ عیدِ نوروز تا تهنیت بگویم اهلِ صفا بیایند پیمانهکش به کویم تحویلِ سال میگفت شیخی به خادمِ خویش سجاده را بینداز تا ذکرِ حق بگویم رندی ز وجد میگفت ساقی بده شرابم تا با شرابِ گلگون دلقِ ریا بشویم گفتا به غمگساری معشوقِ گلعذاری در بوستانِ عرفان بنما نظر به رویم با غنج و غمزه و ناز میگفت گل به بلبل بنما نظر ز شادی بر چهره نکویم در کف گرفت ساقی جام و سبوی باده گفتا که جرعهای نوش از ساغر و سبویم درویش خاکساری هو حق علی علی گو گفتا مصون بمانند رندان ز ذکرِ هویم صابر ز شوق و شادی مستِ شرابِ وصلت گفتا نگار آمد از مرحمت به سویم برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۶۰۹ [ سه شنبه ۱۴۰۲/۰۱/۰۱ ] [ 14:31 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||