|
| ||
|
به گرد شعله شمع رخت پروانه ات باشم به جمع عشقبازان رخت افسانه ات باشم
خیالت هست با من هر کجا رفتم تو را دیدم
گرفتار غم عشق توام دیوانه ات باشم
مرا مستی ز حد بگذشته در میخانه و عشرت
خراب و مست از جام می و پیمانه ات باشم
تو شاه حسن می باشی،مثالت نیست در عالم
گدا و خاکسار مجلس شاهانه ات باشم
نیم پابند دام عقل دوراندیش و مسرورم
ز شور عشق، مست نرگس مستانه ات باشم
شدم صابر به جام و ساغرم ریزد می گلگون
ز شوق خاطر و دل خادم میخانه ات باشم برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره 511 [ شنبه ۱۳۹۵/۰۱/۱۴ ] [ 18:10 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||