|
| ||
|
شب قدرست و شدم ساکن میخانه عشق می زنم بوسه به جام می و پیمانه عشق
شب قدر است و ملک آمده از عرش وجود
مژده وصل بیاورده ز جانانه عشق
رهرو وادی پر وحشت رنجیم و بلا
مقصد ماست حرمخانه و کاشانه عشق
زاهدا طعنه بیجا مزن و خرده مگیر
مست مستیم و خراباتی میخانه عشق
عهد مجنون بگذشته است و کنون نوبت ماست
دل بر آن لیلی لیلا شده دیوانه عشق
هر چه باشد به جهان کهنه و فرسوده شود
کهنه هرگز نشود قصه و افسانه عشق
حرم و کعبه و دیرست زیارتگه عام
قبله اهل محبت حرم و خانه عشق
عاشق سوخته جان از سر اخلاص و نیاز
سر نهادست در محفل شاهانه عشق
صابر از سوز درون نغمه جانسوز سرود
بوده از روز ازل واله و پروانه عشق برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره 346 [ سه شنبه ۱۳۹۴/۱۱/۱۳ ] [ 23:2 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||