|
| ||
|
عاشقم عاشقِ شوریدهسر و سوختهجان میزنم نغمه ز دل نغمۀ من گشته فغان از دمِ سرد حذر کن که دلت سرد شود از دمِ گرم شود گرم روان و دل و جان مدتی هست که خونینجگر و غمگینم میزند شعله به جان آتشِ سوزانِ نهان هر که بیعشق بود زندگیش موهوم است سالها هست که این راز به من گشته عیان عشق شد باعثِ ایجادِ حیاتِ ابدی عشق باشد شررِ شعلهورِ کون و مکان عشق نی لعلِ لب و زلف و خط و روی خوش است عشق باشد اثر جلوۀ یزدانِ جهان روی زیبا شده آئینه تابندۀ عشق بنگرم بر رُخ تابندۀ ماهِ جانان شدهام مست و خراباتی و عاشقپیشه تا شود مشکلِ دل ساده و سهل و آسان عشق شد پردهنشینِ حرمِ کعبۀ دل عشق شد مهرِ درخشندۀ بُرجِ ایمان عشق هر لحظه به شکلی شده ظاهر ببَرد دین و دل از کفِ شوریدهسرِ سرگردان عشق در طور عیان در نظرِ موسی شد از کفِ عقل رها شد دلِ پورِ عمران عشق بُد پرتو رخشندۀ افکارِ مسیح عشق بُد ذاتِ محمد ز فروغِ یزدان عشق جانِ علی آن والی مُلکِ توحید عشق از روزِ ازل بود رموزِ عرفان عشق آن آبِ حیات است کز آن خضر چو خورد زنده ماندست و بود زندگیش جاویدان عشق در کشورِ جان است شهنشاه و امیر عشق در روح و روانست، همیشه تابان عشق آئینۀ اسرارِ جمالِ ازلیست وصفِ آن عشقِ دلافروز نیاید به زبان صابر از جامِ می عشق بود مست و خراب مسکن و خانه او هست خراباتِ مغان برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۶۳۰ [ یکشنبه ۱۴۰۴/۰۶/۰۹ ] [ 6:8 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||