|
| ||
|
بهارِ دوستی ما خزان نخواهد شد که بدرِ مهر و محبت نهان نخواهد شد اگر که دوست جفا میکند وفا باشد غبارِ غصه حجابِ روان نخواهد شد زمانه میگذرد یادبودِ ما، ماند زمان برای کسی جاودان نخواهد شد بسی بهار بیاید بسی خزان گردد بهارِ خاطرِ عاشق خزان نخواهد شد شعار هر که بُوَد عشق و دوستی و وفا رها ز رنج و غم این و آن نخواهد شد بیازمودم و دیدم صفا بود اکسیر ولیک محوِ صفا بدگمان نخواهد شد ز چاپلوسی و مکر و ریا گریزان باش ز کید و خدعه دلت شادمان نخواهد شد شکستهخاطر و افسرده و ملول مباش که آبِ رفته به جویت روان نخواهد شد اگر چه اختر و اقبال و شانس موهومست ز شکوههای تو بختت جوان نخواهد شد به گوشِ کس نرسد آه و نالۀ صابر دگر ز جورِ غمت ناتوان نخواهد شد برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۲۱۱ [ چهارشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۲۴ ] [ 12:59 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||