|
| ||
|
آید به گوشِ هوشِ دل و جان ندای عشق آفاق پر شدست ز شور و نوای عشق عالم فروغ جلوه روی حبیب ماست روشن شدست جان و جهان از ضیای عشق در کاینات نفخه عشقِ ازل دمید ایجاد گشت هر دو جهان از صدای عشق عشق است نورِ هستیِ مطلق به کاینات باقی بود جهان و جنان از بقای عشق جبرئیلِ عقل را نبود قوّتِ عروج گردیده است حاجبِ دولتسرای عشق معمارِ غیب، کاخِ اَمَل را بنا نمود محکم به دستِ قدرتِ حق شد بنای عشق صابر غزلسراست به گلزارِ عشقِ دوست شیرینکلام گشته ز شهدِ صفای عشق برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۴۹ [ یکشنبه ۱۳۹۹/۰۷/۱۳ ] [ 20:12 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||