|
| ||
|
حاصل عمر من سوخته دل حرمان بود خنده ها بود به لب لیک دلم گریان بود
خواستم عقدهای از دل بگشایم دیدم عقدهای بود که لاینحل و رنج جان بود
میزبان در دل من عشق و بلا مهمان است جان و دل شام و سحر ز آتش غم سوزان بود
این چه شوریست ندانم که بود در سر من که دلم واله و دیوانه و سرگردان بود
اینکه از خامه چکیده است به روی نامه شور و احساس من و درد و غم و افغان بود
صابرم نغمة مستانۀ من ساز دل است که دل از سوز غم و عشق، بسی نالان بود
برچسبها: صابرکرمانی, کاروان شعر [ شنبه ۱۴۰۰/۰۶/۰۶ ] [ 1:2 ] [ من از خیال تو یک دم جدا نخواهم شد ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||