|
| ||
|
ای قبله اهل وفا، با غمزه و ناز آمدی ای محرم اسرار ما با غمزه و ناز آمدی
آرام می بخشی به جان ای نازنین مهربان
در نزد ارباب صفا با غمزه و ناز آمدی
رویت بود رشک قمر لعل لبت شهد و شکر
ای مظهر مهر و وفا با غمزه و ناز آمدی
کمتر نما جور و جفا، کام مرا بنما روا
ای شاه اقلیم بقا با غمزه و ناز آمدی
در خاطر و قلب و روان نور جمالت شد عیان
ای منبع نور خدا با غمزه و ناز آمدی
عشقت به دل شد مشتعل، حسنت ربوده دین و دل
ای مه لقای دلربا با غمزه و ناز آمدی
ای شاهد آشوبگر شام مرا بنما سحر
ای سرور شاه و گدا با غمزه و ناز آمدی
صابر بود دیوانه ات دیوانه افسانه ات
ای دلفریب مه لقا با غمزه و ناز آمدی
برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره 822 [ شنبه ۱۳۹۵/۰۵/۲۳ ] [ 21:53 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||