|
| ||
|
نوش و نیشِ عالم فانی، خیالی بیش نیست عمر ما بگذشت و سودِ آن زوالی بیش نیست عاشقی دیوانهام زنجیر بر پایم نهید عقل بر پای دلِ عاقل، عِقالی بیش نیست پرده رویای نیک و بد بود نامش حیات حاصلِ دورانِ ما خواب و خیالی بیش نیست فقه و تجوید و کلام و حرف و نحو و نظم و نثر نزد عاشق، شور و بحث و قیل و قالی بیش نیست جهد کن کز عشقِ جانان شعله سوزان شوی هوده مهر و محبت سوز و حالی بیش نیست بخت و اقبال و مقام و عزت و عنوان و جاه در بر صاحبدلان نقشی و فالی بیش نیست آدمیّت در لباس و جبّه و صورت نبود کسوت ما جبّه و دستار و شالی بیش نیست باید از نام و نشان و هستی و ثروت گذشت ورنه این میل و هوس رنج و ملالی بیش نیست صابر کرمانی از اسرارِ عرفان واقف است کاین جهان و عمر و عیش آن، وبالی بیش نیست
برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۱۲۹ [ یکشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ ] [ 18:14 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||