|
| ||
|
با داشتنِ میل و هوس بی هوسم من با ناله و اندوه و محن هم نفسم من سرمست ز دیدارم و پیمانه کش عشق فارغ ز میِ شهوت و میل و هوسم من صیاد مکن سعی که پرواز نمایم عمریست گرفتار به کُنجِ قفسم من ای قافله سالارِ غمِ عشق، نما رحم از قافله عشق تو وامانده کسم من در دیده صاحب نظران شاخِ امیدم هر چند که بی قدر تر از خار و خسم من در قافله عمر ز دل ناله برآمد آهسته که دلخسته ز بانگِ جرسم من صابر شده ام آتشِ عشق است مقدس با موسی جان در طلبِ آن قبسم من برچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۶۷۵ [ دوشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۲۰ ] [ 20:28 ] [ آذر ]
|
||
| [ طراحی : توسط وبلاگ صابر کرمانی ] [ Weblog Themes By : iran skin ] [Google+] | ||